سعید بویری: تقاطع آزادی، ‌وطن و رفاقت
سه دوست بودیم. آروین گلزاری، امیر حسین قربانی و من سعید بویری. هر سه زاده ایذه بودیم و ساکن فولادشهر اصفهان. ما مثل سه برادر بودیم. هر سه از یک نسل. آروین تو موبایل فروشی کار می کرد و امیر حسین جوشکار حرفه‌ای بود.
من تازه دیپلم گرفته بودم و تو یه بستنی فروشی در فولادشهر کار می کردم. تابستان هم چند ماهی رفتم کار پروژه. پسر دل پاکی بودم که دستم تو جیب خودم بود. کار می کردم و خرج خودم رو در می آوردم. ولی من اصلی ترین دغدغه‌ام وضعیت مملکتم بود. سال ۹۸ هم که قیام شد من نوجوان بودم ولی تو قیام فعال بودم. سال ۱۴۰۱ هم که قیام شد قرار بود که برم سربازی ولی بجای رفتن به پادگان با آروین و امیر رفتیم تو خیابون.
از خوش شانسی ما، شهری که ساکن بودیم در قیام خوش درخشید. فولاد شهر در قیام سراسری یکپارچه علیه این حکومت خروشید. ما همان جوانانی بودیم که تابلو خمینی ملعون رو کندیم و زیر پاهامون که نماد خرد شدن دیکتاتور زیر گام‌های انقلاب بود له کردیم.
شهر ما همان شهری بود که خاکسپاری هر شهیدش را به یک قیام تبدیل کرد. این جمعیت خروشان که من هم توشون هستم برای آخرین وداع با دختر شهرمون مسها موگویی رفته بودیم.
بعد از همین فعالیت‌هامون بود که مزدورای حکومت ما رو شناسایی کردن و داستان جاودانه شدن ما سه دوست آغاز شد.
اواخر مهرماه بود که مزدوران حکومت آروین رو دزدیدن. زیر شکنجه کشتنش و ۳آبان پیکر بی‌جانش رو تو آب‌های باغ بهادران رها کردن.
روز ۱۲آبان که چهلم آروین تو ایذه بود امیرحسین شرکت کرد. امیر حسین رو هم دزدیدن و بعد که کشتنش جسد بی‌جانش رو بالا پشت بوم خانه پدریش رها کردن.
و من که ظهر روز ۲۷آذر برای شرکت در مراسم چهلم امیر حسین از خانه بیرون رفته بودم گزمه های خامنه‌ای که در  کمین من بودن، منو ربودن و بردن. خانواده‌ام که دیدن گوشی من جواب نمیده نگرانم شدن. به هر جا مراجعه کردن کسی جوابی نداد. همان زمان که خانواده‌ام با چشمانی گریان در پی من همه جا رو می گشتن، مزدوران حکومتی در شکنجه‌گاه به من آمپول سمی تزریق کردن و بعد که به دو دوستم امیرحسین و آروین پیوستم، پیکر کبود و بادکرده‌ام رو بردن کنار قبرستان فولادشهر رها کردن و گریختن.
خانواده‌ام پیکرم رو بردن ایذه تو روستای پدریم « تاکوتر». مردم ایلمون اومدن و من با مراسم باشکوهی در کنار پدرم در خانه ابدیم آرمیدم.
و به این ترتیب ما سه جوان آروین، امیر حسین و سعید، سه دوست بودیم که سه قطره خون شدیم. خونی که از آن درخت انقلاب آبیاری شده و به زودی با شعله‌ور شدن دوباره قیام، گل خواهد داد و به بار خواهد نشست.
بله اینگونه بود که سه دوست بنام‌های آروین، امیرحسین و سعید از نوجوانی با هم برای آزادی میهن و مردمشان هم پیمان شدن و بر سر پیمان جانشان را فدا کردند. با درود به آروین، امیرحسین و سعید.
نگاهی به سرگذشت شهید قیام سعید بویری    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید