وقتی خمینی دجال بعد از ۱۵سال به وطن باز میگشت در جواب خبرنگاری که از او پرسید چه احساسی هنگام بازگشت به وطن دارد، آن دجال گفت: «هیچ»!
عماد رام هنرمند ارزنده مقاومت هم در جواب به این دجال گفت: «با هیچ نمیتوان ایران را ساخت و به ایران و ایرانی خدمت کرد».
از آن پس بود که او با طنین صدا و نوای سحرآمیز خود،
کاخ ملایان دژخیم را به لرزه درآورد. آخر او پیش از این در جملهای معروف گفته بود:
" «هنرمند باید راه آزادگـی پیشه کند و بازگو کننده رنجها، خوشیها و آنچه بر مردم میگذرد، باشد».
آنگاه عماد رام طبق گفته خویش راه آزادگی پیشه کرد و رسالت هنری و مردمی خود را به خلق قهرمان و آیندگان اثبات کرد.
… اکنون او، از خدایگان بالا بلند هنر مردمی، تکیهگاه و بنای پر وقار موسیقی ایران و استاد بیبدیل «فلوت سحرآمیز» ی است
که از قلهٔ هنر اصیل ایران، آواز دلنواز و نغمه روحنواز سازش همچنان در دشتها و کوهپایهها و در کوچهها و جنگلها به گوش میرسد.
انسانی از تبار عشق و هنر که همه عمرش سرشار از آفرینش زیباترین نغمهها و نوازهایی بود
که با سلول میلیونها ایرانی عجین و آمیخته شد.
همان خوانندهٔ محبوب و مردمی با صدایی گرم و سوخته که قلوب مردم خویش را فتح کرد.
و فلوت سحرآمیزش، زبان حال مردم ستمدیده و بیان درد و رنجهای آنها گردید. او خود گفته بود:
«با بدترین دیکتاتوری زمان روبهرو هستیم که با هر شگرد و ترفندی فقط میخواهد بماند.
و در این راه از هیچ جنایتی رویگردان نیست… مردم ایران دیگر به چه زبانی باید بگویند که: «آخوند! بساط خود را جمع کن و برو»!
اگر ایران به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
و به این ترتیب هنر خود را در مبارزه با دیکتاتوری مهیب آخوندی بهکار گرفت.
آری، او در سال۱۳۶۰ توسط پاسداران جهل و تاریکی دستگیر و روانه زندان شد.
و دژخیمان بر پیکر نحیف او هشتاد ضربه شلاق شقاوت نواختند تا رسوایی و ضدیت حیوانی خود را با هنر و هنرمند به گوش جهانیان برسانند.
اما مزاحمتهای پاسداران رژیم پایانی نداشت تا اینکه او برخلاف تمایلش مجبور به جلای وطن شد.
عماد رام، که بیشک یکی از ارزندهترین موسیقیدانان معاصر ایران بود.
و هنر آهنگسازی، شاعری، نوازندگی و خوانندگی را یکجا داشت، از پای ننشست و تسلیم دیو سرنوشت نشد.
او، بهدنبال چیزی میگشت تا عطش بیپایان او برای آزادی و انسانیت را سیراب کند. روح عصیانی و ناآرام او، مدتها او را بهدنبال خود کشاند تا اینکه سرانجام گمشدهاش را یافت:
لبم چو گل خندان، دو دیدهام دریاست
لب از برون خندد، دل از درون گرید
زبرق چشمانم، نشانهیی پیداست
زبرق چشمانم، نشانهیی پیداست
مطالب مرتبط:
ترانه علی مولا مولا علی – زنده یاد عماد رام
عماد رام، بنای بلند شورش در روحی ناآرام
لطفا به اشتراک بگذارید: